سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

دندان های آسیاب

چند ساعت پیش اولین دندان" آسیاب "امیرحسین رویت شد تعداد دقیق دندان های در راه هنوز معلوم نیست، یعنی امیرحسین اجازه نمیدهد به احدی که ببیند و بشمارد ، تا دست به سمت دهانش میبریم فکر می کند بازی است و دستمان را گاز می گیرد از هشتم محرم (سه پست پیش شرحش هست) پسرک اسهال شد همین و همین بدون هیچ علامت دیگری هجده روز و هفته ی آخر این هجده روز هم، بی اشتهایی به آن اضافه شد( بقول بابا،  امیرحسین در آن هفته دوباره شیرخوار شده بود) البته شیر و ماست و دنت که عضو جدانشدنی میان وعده ی این روز های پسرک است دوبار مطب رفتیم و هیــــــــــچ دارویی تجویز نشد!! مادربزرگ های امیرحسین نظرشان بود که بخاطر درآمدن دندان است و من هم. درست سه هفته قب...
15 آذر 1392

انار، میوه بهشتی

ماجرا (مربوط میشه به دو، سه ماه گذشته یعنی 13 ماهگی امیرحسین) از این قراره که: بابای امیرحسین برخلاف من(مامان امیرحسین) زیاد به انار شیرین تمایل ندارن و همین باعث شد تا به انارهای شیرین سوغات شمال و مزرعه پدری بسنده نکنن و برن بازارچه این اطراف بدنبال "انار ملس" بعد شکوندن انار متوجه شدیم که فروشنده ، انار ترشو بجای  ملس بهمون فروخته در همین اثنی امیرحسین که متوجه رنگ و شکل انار شده بود کوتاه نیومد و "بــــــه بــــــه" کنان اومد طرفمون، از یه طرف اناره بشدت ترش بود و از طرف دیگه گفتیم نکنه بپره گلوش چون  اولین بارش بود که میخورد پسرمون دونه انار در کمال ناباوری امیرحسین کلی از اون دونه های انار ترش که واقعا  بخاطر ترش...
9 آذر 1392

اولین پابوسی آقا امام رضا(ع)

چهاردهم آبان به امید خدا قراره حرکت کنیم به سمت و مقصد مشهد مقدس حداقل دوازده ساعت تو راهیم و انشاله ظهر چهارشنبه سید امیرحسین برای اولیـــــــــــــــــــن بار و من و باباشون هم بعد سه سال و اندی از آخرین سفرمون به مشهد، به پابوسی آقا علی بن موسی الرضا(ع)  شرفیاب میشیم. امیدوارم پسرم سید امیرحسین رضوی بمانند نامش  مزین به اخلاق رضوی باشه و از هر چیزی که مورد رضای خدا نیست دوری کنه. دل تو دلمون نیست و خوشحال و شاد مهیای سفریم. 4 روز پیش ششمین سالگرد عروسیمون بود 88/8/8 روز تولد امام رضا علیه السلام و انصافا چه خوب کادویی تو این ایام (سالگردهای عقد و عروسیمون  ) نصیبمون شد. الحمدله رب العالمین نائب الزیاره دوستان ...
9 آذر 1392

تاسوعای حسینی

تاسوعای حسینی است و امیرحسین در تب و تاب رفتن و رسیدن به دسته های عزای امام حسین(ع) در روزهای عزا که مداحی و نوحه  از تلویزیون پخش میشد پسرک هم مثل بابا می ایستادند و سینه میزدند البته پسر دو دستش را اندکی پایینتر از سینه، روی دلش میزد امامزاده قاضی الصابر(ع)_ ده ونک ...
28 آبان 1392

زیارت

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا سفرمان را ساعت 19 روز سه شنبه 14 آبان آغاز کردیم و پس از هجده ساعت بمشهد مقدس رسیدیم و بخاطر سرمای صبح و شب برنامه زیارتیمون به این ترتیب بود که نماز مغرب و نماز صبح شیفتی بزیارت و نماز جماعت میرسیدیم و یکیمون کنار مشهدی امیرحسین بود و نه صبح تا یک بعد از ظهر هم نوبت زیارت مشهدی امیرحسین بود البته زیارت بهمراه بازی و گشت و گذار در حرم آقا و خواب در راه برگشت... هوای مشهد برخلاف تصورمون، عالی عالی بود، خورشید پرتوهای مهربانی اش را در این ایام (دهه محرم) بر شهر تابانید تا زائرین وبالاخص بچه ها و پسرک را از شر لباس های سنگین و گرم پاییزی خلاص کند جمعه در صحن جامع رضوی بعد نماز جمعه همایش شیرخوارگان حسینی ب...
26 آبان 1392

چهارده ماهگی امیرم

به نام آنکه جان را زندگی داد... قابل توجه دوستان و بلاگی اعم از خاموش و روشن شاید..ممکنه..احتمالا چهارده ماهگی گل پسر در یک قسمت خلاصه نشه وبقسمت دوم بکشه.    12 مهر روز جمعه رفتیم پیاده روی ورزشگاه آزادی بهمراه کارکنان ...،به استثنای آفتاب سوزان که البته زیبایی خاص خودشو داره و من و امیرحسین حسابی سوختیم بقیش حسابی عالی بود بخصوص برنده شدن بابایی(یا بقول امیرحسین باباجون به زبون خودش) تو قرعه کشی که تو همین مراسم انجام شد، یک دستگاه دوچرخه ثابت!!    آفتاب پسر گلمونو حسابی کلافش کرده بود و اصلا میلی به راه رفتن نداشت دوهفته ای میشه امیرحسین با باباجونش میرن حموم و من وظیفه خطیر درآوردن...
12 آبان 1392

سیب کوچولووو

این روزا سیب کوچولو و خوشمزه خونه ما با شیرین زبونیاش دلبری میکنه.. تموم سعیشو میکنه تا کلمه هارو بعدمون تکرار کنه "بییم" اولین کلمه ایه که بعد تلاش و ممارست باباجون تو شب تولدم به بهانه ی جشن کوچیک و غافلگیری و...تو ی جای قشنگ و ساده اطراف خونمون گفت و تکرار کرد "بییم و بعدشم بای بای" اما از اونجاییکه خواب گل پسر رو ساعت هشت تنظیمه رو صندلیش تو ماشین خوابید تا صبح . هفته ی پیش تعطیلات عید قربان باهم رفتیم فیروزکوه و تعطیلات و کنار آقاجون و مادرجون گذروندیم خیلی سرد بود اما می ارزید بخصوص چیدن سیب از باغ ....که حسابی خوش میگذره این هفته هم انشاله راهی شمالیم خونه پدرجون.. امروز برای اولین بار "کاچی" پختم " و قسمت جالبش این بود که پ...
30 مهر 1392

من و زیبا

  السلام علیک یا ابا عبداله امام حسین(ع) می فرماید: گریه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنم است ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- به بهانه ی تماشای فیلم "من و زیبا"به نویسندگی و کارگردانی فریدون حسن پور
18 مهر 1392

سیزده ماهگی گل پسرم(2)

بازم سلام به پسر مثل عسل شیرینم حدودا یک ماه پیش (12 ماه و دوهفته ای گل پسر) بود که روز جمعه ای به همراه همکارای آقای پدر و خانواده هاشون رفتیم آب گرم لاریجان خوش گذشت خیلی خوب بود و آقا امیرحسین هم بسیار بسیار مهربان و خوش اخلاق (از قول دوستان بابا و همسرانشون)، از پنج و نیم صبح که بیدار شدن  تا نه شب به استثنای قیلولشون که همیشه پابرجاست کمال همکاری را مبذول داشتند ماشین بازی امیرحسین جوووووووون اطلاعت تکمیلی 13 ماهگی: رویش کامل هفت دندان و در راه بودن هشتمین دندان شروع به راه رفتن در اواخر ماه سیزدهم گفتن کلمات جندبخشی مثل زراجون(=زهراجون)،مای جون(=مادرجون) البته اولش فکرمیک...
9 مهر 1392