سیزده ماهگی گل پسرم(2)
بازم سلام به پسر مثل عسل شیرینم
حدودا یک ماه پیش (12 ماه و دوهفته ای گل پسر) بود که روز جمعه ای به همراه همکارای آقای پدر و خانواده هاشون رفتیم آب گرم لاریجان
خوش گذشت خیلی خوب بود و آقا امیرحسین هم بسیار بسیار مهربان و خوش اخلاق (از قول دوستان بابا و همسرانشون)، از پنج و نیم صبح که بیدار شدن تا نه شب به استثنای قیلولشون که همیشه پابرجاستکمال همکاری را مبذول داشتند
ماشین بازی امیرحسین جوووووووون
اطلاعت تکمیلی 13 ماهگی:
رویش کامل هفت دندان و در راه بودن هشتمین دندان
شروع به راه رفتن در اواخر ماه سیزدهم
گفتن کلمات جندبخشی مثل زراجون(=زهراجون)،مای جون(=مادرجون) البته اولش فکرمیکردم بنظرم میاد و شاید چیز دیگه ای میگه اما دیگران هم با شنیدنش همین نظرو داشتن پسکه من تکرار میکنم تو خونه زهراجون
ااایوووو (=الو)
کلا عشق تلفنی نمیدونم چرا
ددددد،da (=بده و بفرما)
به،bah(=آب و غذا)
بیشتر از همه از کلمه "چی" استفاده میکنی، تا باهات حرف میزنیم میگی "چی" دوباره همونو میگیم اینبار با توضیحات بیشتر دوباره میگی"چی" و ...
از مبل و تخت به ثانیه نرسیده میای پایین
ساعت خوابه شبونت:از نه شب تا ده صبح
خواب ظهرگاهیت:حدودا از یک تا سه
ای بابا، چقد عکس میگیرین،بیارینم پایین
خواب فرشتمون
ببینم اون پایین چه خبره
گل پسر با تلاش زیاد شیششو از یه جای بلند برداشته داره براندازش میکنه