دوماهگی
عجب ژستی،به این میگن شکار لحظه ها خوردن ویتامینA-D عصبانیت کرده اینجام مثل اینکه خیلی گرسنته عزیزدلم تو ماه دوم زندگی شما خیلی تغییر کرده بودی ازجمله اینکه زیباتر شده بودی و به اطرافت توجه بیشتری میکردی به همین دلیل شیرین شده بودی یادمه تو این ماه خیلی میخندیدی و دست و پاتو تکون میدادی تو این ماه کلی عکس و فیلم گرفتم ازت پسر نازم وقتی 43 روزت شده بود مجبور شدم برم دانشگاه و روزای یکشنبه و سه شنبه آقاجون میومد و ما رو میبرد خونشون اوایل خیلی برام سخت بود هم برا من و هم برا مادرجون،اما کم کم عادی شد و همین امر هم باعث شد که شما به شیشه پستونک عادت کنی و این تازه شروع دردسر من بود...