سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

بوستان "مهندس علی محمد مختاری"

جمعه 29 فروردین سه تایی رفتیم بوستان مهندس مختاری-ده ونک خیلی خیلی زیبا بود هر چی بگم کم گفتم __________________________________________________________________________ اولش که وارد شدیم با دیدن گل ها در انواع و رنگ های مختلف و فضای معطر ِ اونجا پشت هم زمزمه می کردم "اینجا گوشه ای از بهشته" ولی چند دقیقه بعد بخاطر ازدحام و شیطنت های پسرک خیلی خسته شدم و دوست داشتم زودتر برگردیم، نعمت های خدا همشون عین معحزه هستن منتها ما چون درِِ ِشون غرق شدیم و مدام جلو چشامونن زود خسته میشیم و برامون تکراری میشن مثل "عشق مـــــــــــــادر به فرزند" که خود ِ خود ِ معجزس. روز تولد حضرت زهرا(س)  خدمت تمام زنان و مادران سرزمینم تبریک میگم. ...
1 ارديبهشت 1393

کاپ پیتزا

معمولا شبا که پسرک میخوابه، من میام  اینجـــــــــــــــا ,  کلی ایده ی ناب و خوشمزه می گیرم. از تمام مامان هایی که دستورات و تجربیات خوشمزه ی آشپزیشون رو با بقیه در این سایت به اشتراک میزارن متشکرم. شب قبل نان مغزدار و امشب هم کاپ پیتزا : ...
24 فروردين 1393

نوروز 1393

امسال تحویل سال خونه بودیم و دور سفره هفت سین چند ثانیه به تحویل سال به بابا گفتم هر کی زودتر به محض نو شدن سال امیرو ببوسه برندس همین که توپ در شد چنان دوتاییمون امیرو چلوندیم همزمان که هر دو لپش حسابی گل انداخت و حسابی از این حرکتمون متعجب شده بود.. اول فروردین هم رفتیم قم زیارت حضرت معصومه(س) و کلی دعاهای قشنگ کردیم عصر جمعه اول فروردین امیرجوون تب کرد(در واقع من اولین تجربه ی مادری و بیدار موندنو تجربه کردم) و بین 38 تا 39 در نوسان بود و با شربت کنترلش کردیم و فرداش یعنی شنبه دوم فروردین رفتیم بیمارستان مفید و دکتر نتونست علتی برا تبش پیدا کنه و یه شربت نوشت و گفت اگه تا 48 ساعت ادامه داشت دوباره بیاین که الحمدله بعد 24 ساعت تب...
15 فروردين 1393

خوشمزه ترین ماکارونی زندگیم

امروز خوشمزه ترین ماکارونی زندگیمو خوردم چــــــــــــــون...امروز اولین باری بود که امیرحسین با اشتها و میل خودش  ماکارونی خورد عکسهاش ادامه مطلبه این هم نتیجش...البته موقع شام همونطور که محو فیلم "دهلیز" شده بود قشنگ نشست سرسفره و شامشو خورد امیرحسین محو تماشای فیلم ...کمی تا قسمتی خوابالود...دقایقی قبل شام دومین کلاهی که برا امیر بافتم...البته کمی کوچیک بود براش پی نوشت:این چند روز امیرحسین به طرز محسوسی از لحاظ گفتاری پیشرفت کرده و حتی دو کلمه ای هم گفته مثل آب بازی که میگه آب باهی آب:آبِ دستشو میزاره روسرشو و میگه سر..سر پاشو میاره بالا و میگه:پـا دستشو همینطور جیش:جیش هر جان...
15 فروردين 1393

پیرایش ششم

چند روزی مونده به سال تحویل امیرحسین به همراه بابا راهی پیرایشگاه شدند اینبار بدون مامان نتیجش این شد که ( در ادامه مطلب ) می بینید: نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه اشتباه نکنید... خیسی لباس مربوط میشه به آب بازی به بهانه آب خوردن!!!!!! امیرحسین در حال تماشای عموپورنگ که منجر شده به انجام یه سری حرکات موزون   ...
15 فروردين 1393
1