در گذرِ روزها
کمتر از 34 ساعت مانده تا ماهگرد 28 دلبندمان.
این روزها بیشتر از هرچیز نقشی که پسرک در تربیتمان ایفا می کند پررنگ است و جلوه گری می کند.
وقتی که طوطی وار هرچه که بین ما بزرگتر ها اتفاق می افتد و واکنش ها و گفتگوهای رد و بدل شده را عینا تکرار کرده و برای دیگران نقل می کند...خودش بهترین تربیت است برایمان...که هر حرفی را نزنیم
وقتی در یکی از وبلاگ ها که نویسنده اش را دوست دارم و بنظر منصف و منطقی می آید خواندم که بعد از گذشت سال ها هنوز جمله ی "بچه ها صحبت نکنید" ِ مادرش را در قبال حرف زدن خود و خواهرش زمانی که مادرشان سخت مشغول کاری بوده و این حرف زدنشان موجب عدم تمرکزش، فراموش نکرده و در ناخودآگاهش به ثبت رسیده، بیشتر از هر زمانی خود را نیازمند تربیت می بینم.
یکی از دغدغه هایم اینروزها این است که وقتی جایی می رویم و امیرحسین به رسم همیشه شروع به صحبت و شعرخوانی و بیان و شرح ما وقع ِ آن روز و روزهای گذشته می کند مثلِ "تمشب مهمون داریم-تمشب مهمون بیاد-خانم اینجا نشست- آقا ..نی نی اونجا نشست" و امثالهم، دلهره ای از بابت کلماتی که از زبان پسرک خارج می شود و برداشت ِ احتمالی شنونده نداشته باشم
این دغدغه شاید از اینجا در من شکل گرفت که در چند برنامه ی تلویزیونی که مهمانانش خانواده ای بودند به همراه فرزندان ِ کودک و خردسال و نوجوانشان، پدر و مادر یا مدام در حال ایما و اشاره به بچه ها بودند یا پس از خارج شدن حرفی از دهان بچه ها، درصدد توجیهش بودند.
کاش تربیت شویم و درست تربیت کنیم.