سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

نوزده ماهگی

1392/12/19 22:35
241 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستان

کلی وقت بود نیومده بودم و مطلب جدید نزاشته بودم

خلاصه حسابی دلم تنگ ِ اینجا بود

 

به چشم بر هم زدنی ماه نوزدهم هم سپری شد

الحمدلله رب العالمین

-چند روزیه به آقا امیرحسین آموزش دادیم که به پرنده (در انواع و گونه های مختلفش) بگه "جوجو یا جوجه"

حالا در حین ذوق کردن این کلمه رو هم به محض رویت هر جور پرنده ای تکرار می کنه

-امشب رفته بودیم مسجد، مثل همیشه بعد دوثانیه آقا پاشدن رفتن سراغ دوستاشون و چنان سر و صدایی راه انداختن که بیا و ببین

دایم در حال بدو بدو و جابجا کردن مهر و تسبیح از داخل قفسه ها و خندیدن با صدای بلند و منم در حال دویدن و حرص خوردن، بخودم که اومدم دیدم به نفس نفس افتادم

بابا تعریف می کنه آقا امیرحسین بعد نماز رفته بغل یه آقایی که اصلا بابا هم نمیشناختش و برا بابا دست تکون میده و بای بای می کنه و آخرش هم بزور بابا بغلش کردن و کلی سر همین قضیه حرص خورده بودننیشخند

بله...یعنی یه همچین گل پسر اجتماعی داریم ما

از این دست موارد البته کم نیست بغل همه میره این گل پسر حتی اونایی که اولین بار می بینه و سریع با هر بچه ای که میبینه گرم خوش و بش و گفتگو از نوع سخنرانی میشه

چند ماه پیش بود منزل یکی از همکارای بابا دعوت داشتیم از قضا خواهر زاده همکار بابا که یه پسر هفت یا هشت ساله ی خیلی کم حرف و آروم بود هم اون شب اونجا حضور داشتن چنان در لحظات اول مهمونی دستاشو این گل پسر ما دور گردن اون آقا پسر حلقه کرده بود و لپاشو به صورتش میمالوند که تماشایی بود...

اتفاق خیلی خوشمزه و مهم این ماه هم جوونه زدن چهار دندون نیش بابا و پایین و چپ و راست آقا امیرحسین بود که حالا  بسلامتی و مبارکی تعداد مرواریداشون شده شانزده عدد

حالا بریم سراغ عکسا:

1

1

1

پیــــــف پیــــــف!!!!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان امیر رضا
20 اسفند 92 6:54
مبارک و مبارک شیطونیا!!هر چی بزرگتر میشی ماشاالله مامانی ترم میشی