سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

فرخنده باددددد

    ماه فروماند از جمال محمد ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نرويد باعتدال محمد قدر فلك را كمال و منزلتى نيست در نظر قدر با كمال محمد وعده ديدار هر كسى بقيامت ليلة الاسرا شب وصال محمد آدم ونوح و خليل و موسى عيسى آمده مجموع در ظلال محمد عرصه دنيا مجال همت او نيست روز قيامت مگر مجال محمد شمس و قمر در زمين حشر نتابند نور نتابد مگر جمال محمد وان همه پيرايه بست جنت فردوس بو، كه قبولش كند بلال محمد شايد اگر آفتاب و ماه نتابد پيش دو ابروى چون هلال محمد چشم مرا تا بخواب ديد جمالش خواب نمى گيرد از خيال محمد «سعدى&raqu...
8 بهمن 1391

دلبندم

سلام دلبندم چندروزی میشه که برات مطلبی ننوشتم یه خورده ذهنم درگیره ... درگیر برگه های امتحانی دانشجوها که ترمای گذشته به محض رسیدن به خونه تصحیح میکردمشون و نمره هاشون کمتر از 24 ساعت تو سایت میزدم و الان بعد گذشت 10 روز هنوز ... درگیر شیرخوردن شما کوچولوی بازیگوشم که با شروع غذاخورشدتت نسبت به قبل کمتر شده میشه گفت حداقل 100 سی سی کمتر از قبل... درگیر ترم آینده که میتونم با وجودت که هر روز شیرین تر از قبل میشی و فکر میکنم بیشتر بهم نیاز داری واحد بگیرم  یا نه... . . . این ننوتم دیگه برات کوچولو شده،باید یه فکری بکنیم   تابستان در زمستان چندروزیه که هوا خیلی گرم شده،طبق گفته های هواشناسی یکشنبه هشتم بهمن یع...
8 بهمن 1391

آیندگان

اینروزا بزرگ مرد کوچک خانه ما وقتی دستاشو میگیرم و اونارو به هم میزنم کاملا دستاشو باز میکنه و کف دستاشو بهم میرسونه(تا چندوقت پیش وقتی اینکارو میکردم دستاتو مشت میکردی و میزدیشون به هم)،و از صدای دستاش که بهم میخورن ذوق میکنه مرد خونه ما فکر کنم به همین زودیا میخواد با مفهوم دس دسی آشنا بشه   اصواتی که میگه شامل هه،هه،هه...(همینطور پشت هم و بخصوص زمانی که از خواب بیدار میشه) ا..گه،هو...هه.هه...   چنددقیقه ای میشینه البته با کمی  لرزش  که اگه چیزی مخصوصا از نوع رنگی رنگی در چپ و راستش نباشه  برطرف میشه   کمتر از یه ماهه که از اونطرف(از چپ به راست) هم دمر میشه اما هنوز برنمیگرده ...
2 بهمن 1391

امیرحسین تو کوچه...

امیرحسین جونم خیلی عموپورنگ و امیرمحمد دوست داره وقتی برنامشون شروع میشه پلکم نمیزنه و با تعجب نگاه میکنه هر وقت هم عمو پورنگ میخونه  کوچولوی نازنازی ما میخنده   عزیزم اولین ترانه ای که از عمو پورنگ شنیدی این ترانه بود: امیرحسین   تو کوچه استاد گل یا پوچه هیچ وقت شکست نخورده هیشکی ازش نبرده ه ه ه ه ه مریم یه جا نشسته مشغول خاله بازی با ظرفای زری و عروسکای نازی ***** نازی داره میریزه چایی واسه مهمونا کی اومده خونشون سعیده و سمیرا حمیدرضا و امید امیرعلی و نوید با یک توپ پلاستیک دارن میرن گل کوچیییییک منم میخوام برم با علیرضا و فرزاد یه بازیه خوب کنیم بگم چی استپ آزا...
1 بهمن 1391