اواخر 9 ماهگی میوه بهشتیم
چقد زود میگذره
دوستای گلم، ادامه مطلب:
چند روز پیشا داشتم به بابا محمد میگفتم خوب میشد اگه دوباره برمیگشتم به عقب،به زمان تولدت،اینبار با تجربه بودم و خیلی بیشتر وبا اعتماد به نفس بیشتر بهت رسیدگی میکردم،انگار بعد 9 ماه تازه داره ی چیزایی دستم میاد و سخت نمیگیرم ..کاشکی میشد تجربه الانو اونموقع داشتم ولی خب ..نمیشه:)
4 روز دیگه نه ماهت تموم میشه..چقد زود بزرگ شدی ماشاله..
اینروزا ی غصه ای تو دلمه،دلتنگی ...،یه وقت فک نکنی مامان ضعیفی داری .. نه
ولی دلم تنگ میشه برا خونواده و خونمون و شهرمون
بیشتر بیشتر برا مادرجون و آقاجون،از این ناراحتم که اونا دلشون برا ما تنگ میشه و غصه میخورن همینطورم عزیزجون و پدرجون..
زندگی همینه عزیزدلم..خیلی زود هممون عادت میکنیم،مثل موقعی که من اصفهان بودم با یه دنیا غربت و تنهایی و بابا هم چابهار بود..میگذره میدونم وبه امید خدا پر از شادی و دل خوش و سلامتی برامون..انشاله به یاری خدا
از غذا خوردنت بگم مامانی:
یه ماهی هست که دیگه سوپتو از صافی رد نمیکنم وبا پشت قاشق له میکنم و گاهی اصلا له نمیکنم شکرخدا جویدنت خیلی بهتر شده بعضی وقتا بیسکویت مادرو کوچولو تیکه میکنم ومیذارم دهنت ومیخوری
تو این ماه به استثتای 5 روزی که نمیدونم چرا بی اشتها شده بودی وعده های اصلی و یکی یا دوتا میان وعده هم میخوری
وعده های اصلیت شامل فرنی،حریره خرما،زرده تخم مرغ،شیربیسکویت
ناهاروشام هم سوپ غلیظ همراه با ماست
میان وعده هم سیب و گاهی کمی کیک و ...
چهارشنبه 11 اردیبهشت روز مادربود،سه شنبه شب خونه عزیزجون بودیم و چهارشنبه هم رفتیم خونه مادرجون و اون شب آش دندونی شما روهم خوردیم:)البته خودتم خوردی و خوشت اومده بود عزیزم
این روزا عجیب حرفه ای دست میزنی و نای نای میکنی عروسکم
د در رفتنو هم عاشقشی با باز شدن در خونه چنان ذوقی میکنی که نگو، هرکسی میاد خونمون موقع رفتنش از بغلش جدا نمیشی به عشق بیرون:) و تا میگیم امیرحسین بای بای و یا با حرکت دستمون خداحافظی میکنیم بای بای میکنی قربونت برم.
همچنان چهار دست و پا نمیری و فقط ژستشو میگیری و عقب عقب میری،در حالت نشسته و خوابیده میچرخی ی دور کامل!
شبا اگه جایی نباشیم و مهمون نداشته باشیم بین 9 تا 9:30 میخوابی و صبح بطور متوسط 8:30 بیدار میشی گل قشنگم
د..د و ماما یا مامه رو هم میگی
هنوز که هنوزه از حموم کردن بدت میاد نمیدونم چرا، تا دوماهگی اصلا صدات تو حموم در نمیومد اما حالا وقتی شیر آبو باز میکنم صدای گریت به آسمون میرسه، برای اینکه آب تو گوشات نره از پشت سرت آب میریزم واز اینکار خوشت نمیاد وچنان دست و پا میزنی که نمیزاری سرت تمیز بشه اصلا فکر میکنم بخاطر همین از حموم وآب بازی خوشت نمیاد به همین خاطر برات بیبی شمپو شیلد(کلاهی که موقع شستشو دیزاری سر نی نی و از رفتن آب به گوشها و جشمهایش جلوگیری میکنه)خریدم که خیلی بدرد بخوره وحسابی سرت تمیز میشه، ولی همچنان تو حموم گریه میکنی ی ی ی ...
حالا در ادامه ی سری عکس میذارم