سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

امیرحسین و دهه ی اول محرم

1393/8/13 15:50
354 بازدید
اشتراک گذاری

روز قبل از شروع ماه محرم، سه روزی را میزبان عزیز و پدر جون ِ پسرک بودیم که در این چند روز امیرحسین به همراه بابا و پدرجون راهی مسجد می شد.

این چند شب ِ آخر این دهه را هم پسرکمان به همراه باباجون ("جون" از زبان پسرک  نمی افتد هیچوقت حتی اگر بین خواب و بیداری هم باشد و هرکاری کردیم این "جون" را به مامان هم وصل کند نشد و پسرکمان به گفتن "مامانی" اکتفا فرمودند) به مسجد می رفتند تا اینکه یک شب مانده به شب تاسوعا جناب پدر از بردن پسرجان به مسجد اعلام انصراف نموده و ما هم از خواستن دلیل به علت شدت عصبانیتشان منصرف شدیم

اما شب تاسوعا پسر به شیوه ی خودش دل پدر را بدست آورد وبا هم راهی مجلس روضه آقا امام حسین(ع) شدند.

پ.ن:مادر که می شوی روضه ی علی اصغر(ع) برایت معنی میشود،گاهی حتی زخم زبانی هرچند آهسته و در قالب یک جمله و چند کلمه تو را مدیون خودش می کند و دیگر محتاج روضه و ذکر و دیدن آب هم نیستی...

 

 

 

 

امیرحسین آماده ی رفتن به مسجد برای شرکت در مراسم عزاداری...

پسر، پدر، پدربزرگ

 

 

 

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

الهه مامان سلما
14 آبان 93 6:51
قبول باشه خاله جون ازت اجرت با حضرت علی اصغر...
مامان امیرحسین
پاسخ
ممنون
زهرا - گل بهشتی من
14 آبان 93 8:24
قبول باشه عزادار کوچولو! برای ما هم دعا کنید.
مامان امیرحسین
پاسخ
ممنونم خاله جون از شما هم ... محتاجیم بدعا
شيك پوش
15 آبان 93 13:39
با ما شيك پوش شويد: http://alizeshop.mihanblog.com
مامان راحله
16 آبان 93 17:19
قبول باشه عزیزمممممممممممممم
مامان امیرحسین
پاسخ
ممنونم
الهام
17 آبان 93 13:29
قبول باشه امیرحسین جونم بازم باباجون خیلی کار مهمی کردند شما رو به هیات بردند بابای علیرضا که از این کارا نکردند
مامان امیرحسین
پاسخ
ممنونم خاله جون بله کارشون خیلی بزرگ بود اینو دقیقا شب یازدهم محرم که باباجون سرشون درد می کرد و دیرتر اومدن هیات و من و امیرحسین با هم رفتیم مسجد، فهمیدم ان شالله سال دیگه محرم پدر و پسر با هم برن هیات و شما با قلم زیبات برامون شرحشو بنویسی