سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
اسب! امیرحسین اینروزها (25 ماهگی) به اسب می گوید: "اَبست" (سه حرف آخر ساکن اند)
پ.ن: ثبت پست های کوتاه اینچنینی را نمی پسندم اما میدانم با خواندن دوباره و چند باره ی این پست(به شرط حیات) لحظات خوش و وصف ناپذیری برایم تداعی می شود
نظرات (15)
مامان امیرحسین
راستي عزيزم منظورتو از خصوصي نگرفتم
اون وبلاگ رو ميشناختم از قبل
خواستي بهم معرفيش کني؟
از حال دخترش خبرنداري؟.gif){kind=small}
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
سلام مامانِ امیر حسین
من نمیگم اون خانم اشتباه میگه، بله هستن مراکزی که همه جوره هوای بچه ها رو دارن اما اینجایی که من به چشم خودم دیدم واقعا یه جای پرت بود،شاید تو این شهر حتی کسی هم اسم اینجایی که گفتم نشیده و چه برسه به اینکه بهش سر بزنه، اینجام پسرای بزرگی هستن حدود 20 سال که صب کار میکنن ولی چون جای خواب ندارن دوباره برمیگردن تا شب تو خیابون نباشن، میدونی مامانِ مهربون من میگم حتی اگه یدونه از این مراکز هم تو ایران باشه زیاده، زیاده یدونشم، درد داره وقتی مسئولش زنگ بزنه بگه بچه ها یه ماه میوه نخوردن، نگه پول بدین، نگه کمک مالی میخوایم، بگه تو رو خدا براشون میوه بیارین، برای 120 تا بچه فقط میوه بیارین... مامان امیرحسین
مامان امیرحسین
؟