از روزهایی که گذشت...
فکر می کنم دوره جدیدی از زندگی ما و پسرکوچولومون شروع شده:
نشونمون میده که متوجه حرفامون میشه
تا اسم کنترل تلویزیون و گوشی میاد و می پرسیم کجاست، زود میره میارتشون
*
سعی میکنه حرفا و کارامونو عینا تکرار کنه(بابا در اینطور موارد به امیرحسین میگن طوطی)
امشب تلاش ِ بابا رو بی نتیجه نگذاشت و و بعد از چندین بار تکرار کلمه "نی نی "(خطاب به دو تا از عروسکای گل پسر) پسرکوچولومون هم جند باری تکرار کرد "نَنی"
*
دو روزی هم هست که کف دست راستشو میذاره رو لبشو و با صدای بلند "بوس" می کنه
*
وقتی کسی تلفن میکنه حتما باید گوشیو در اختیارش بذاریم اونوقته که کل خونرو چندین بار بالا و پایین میکنه و همینطور پشت هم حرف (سخنرانی) میزنه و...
ادامه مطلبو از دست ندین
...تا بعد
بوس برای خاله هام
مدال طلای پدر (در مسابقات والیبال) به گردن پسر
کلاه و ژیله امیرحسین جوون محصول دستای مامان ِ مبتدی در بافتنی
بستنی خورون امیرجان که تقریبا هر روز عصر این برنامه تو این روزای زمستونی اجرا میشه
شربت آناناس که طی چند روز گذشته مورد توجه و علاقه گل پسر قرار گرفته و حسابی از خجالتش در اومده