عیدی امیرحسین جون به مامانش
سلام قند عسلم
از چند نفر از فامیل که نی نی هاشون همسن امیرم بودن شنیده بودم که کوچولوهاشون دست زدن رو تو همین سن و تو مجلس عروسی یاد گرفتن
من هم که دیدم فعلا هیج خبری از عروسی نیست خودم دست بکار شدم و کلاس آموزشی دست زدنو شروع کردم البته به اتفاق بابا،مادرجونا،آقاجون،پدرجون و البته دایی و عمو
کلاسای آموزشی نتیجش به اینصورت بود که پسریمون به جای اینکه دستاشو به هم بزنه با همون سرعت دست زدن،دستاشو به پاهاش میزد و کلی برامون دلبری میکرد
اما از اونجاییکه بچه ها تو این سن بعضی کارها از قبیل دست زدن رو خودشون و بوقتش یاد میگیرن و انجامش میدن این شد که خیلی غیر منتظره امروز صبح اول فروردین بعد اینکه از خواب پاشدی همین که میگفتم امیرحسین:دس دس شروع میکردی خیلی خشکل به دست زدن،که اولش گفتم شاید اتفاقی باشه اما بعدش تا شب تکرارش کردی
بله دیگه امسال عید هم شما و هم بابایی گل کاشتید
فعلا خوابیدی در اولین فرصت ی عکس ناز از دس دسی کردنت میزارم.