سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

اولین بارش برف زمستانی زندگیت

امروز برف بارید      خیلی زیبا بود پنجره رو باز کردم تا ببینی،نمیدونم تو هم عین من از بارون و برف لذت میبری یا نه امیدوارم روزای زمستونیت مثل دل من که از عشق تو لبریزه گرم باشه . روزای زمستونیت قشنگ. اینم یه عکس از فرشته مهربونم که تو این برف زمستونی به خوابه ناز رفته (1390/10/26) ...
26 دی 1391

فندق بابا

فندقی بابا بهم نیم ساعت فرصت داده که یه پست جدید بزارم و پیشرفتاتو تو ماه اخیر برات بنویسم >www.kalfaz.blogfa.com ممنون بابایی گلم یه چند روزی میشه که روروکتو حرکت میدی منتها عقب عقبی سه هفته ای هم میشه که روی پات میتونی بایستی جدیدا هم هر وقت اعتراض داری(گرسنته یا خواب داری) جیغ میکشی اونم جه جیغی   امروزم که سورپرایزمون کردی و نشستی یه بار ١٠ ثانیه،دو بار ١٥ ثانیه و یه بار  بیست ثانیه هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا >www.kalfaz.blogfa.com مستندش کردم برات فندق بابا مامان من دیگه بزرگ شدم میخوام خودم وبلاگمو بنویسم نه مثل اینکه...
23 دی 1391

روزهایی که گذشت

این روزا حسابی مشغولیم من و مش حسین آقا خیلی وقته فرصت نکردم مطلب جدیدی  برای گل پسر بنویسم گل پسر چنوقته حسابی بیخواب شدی،روزا ٢ ساعت طی ٤ مرحله و شبا هم ساعت ١٠ میخوابی این روزا گل پسر دایی مرتضی بیمارستاان بستریه به علت آنفلوآنزای شدید،انشاله که هیچ بچه ای هیچوقت و هیچ جا مریض نشه،الهی آمین دیروز عمه منیر و امیررضا خونمون بودن خواستم عکس بگیرم و بزارم تو پستت که نشد امروز هم دایی مصطفی و زن دایی ناهار خونمون بودن  امروز بر خلاف دیروز خیلی خوابالو بودی اینم عکسش برات مستندش کر دم اومدم عکس بگیرم بیدار شدی و اخم کردی این خمیازتم میگه که هنوز خواب داری و سیر نشدی ...
22 دی 1391