مسافرت 15 روزه
چهارم اردیبهشت رفتیم شمال تا دیروز که برگشتیم
ششم اردیبهشت رفتیم بدرقه پدرجون و عزیزجون امیرحسین که راهی سفر مکه و مدینه بودن منتها بابای امیرحسین روز قبلش (5 اردیبهشت) برگشتن تهران تا شنبه صبح(ششم) با کاروان ورزشی برن ارومیه برای مسابقات والیبال
بدرقه پدرجون و عزیز خوب برگزار شد اما امیرحسین بخاطر دوری از باباش خیلی بی قراری کرد
از مسابقات والیبال بابای امیرحسین هم بگم که دوبازی اولو بردن وبازی سوم باختن و انصراف از ادامه بازی چهارم و در نهایت هم حذف تیمشون و برگشت به تهران...
تو مدت غیبت بابای امیر ما از فرصت استفاده کردیم و دو هفته ای مزاحم مادرجون و آقاجون و دایی جون شدیم
مادر بزرگم هم در این دو هفته کنارمون بودن
امیرحسین بعد دو سه روز بیقراری آروم شد و پاتوق اصلیش خونه مسیح ِ 6ساله همسایه روبرومون بود
عزیز و پدرجون بسلامتی برگشتن مراسم استقبال و ولیمه و...بخوبی برگزار شد و ما عصرجمعه 19 اردیبهشت برگشتیم خونه.
فکر می کنم امیرحسین دندونای جدید تو راه داشته باشه البته حدس می زنم
امیدوارم این 4 تای آخری هم براحتی قبلیا در بیان و خیال منو راحت کنن
چهارم اردیبهشت رفتیم شمال تا دیروز که برگشتیم
ششم اردیبهشت رفتیم بدرقه پدرجون و عزیزجون امیرحسین که راهی سفر مکه و مدینه بودن منتها بابای امیرحسین روز قبلش (5 اردیبهشت) برگشتن تهران تا شنبه صبح(ششم) با کاروان ورزشی برن ارومیه برای مسابقات والیبال
بدرقه پدرجون و عزیز خوب برگزار شد اما امیرحسین بخاطر دوری از باباش خیلی بی قراری کرد
از مسابقات والیبال بابای امیرحسین هم بگم که دوبازی اولو بردن وبازی سوم بانخت و انصراف از ادامه بازی چهارم و در نهایت هم حذف تیمشون و برگشت به تهران...
تو مدت غیبت بابای امیر ما از فرصت استفاده کردیم و دو هفته ای مزاحم مادرجون و آقاجون و دایی جون شدیم
مادر بزرگم هم در این دو هفته کنارم بودن
امیرحسین بعد دو سه روز بیقراری آروم شد و پاتوق اصلیش خونه مسیح ِ 6ساله همسایه روبرومون بود
عزیز و پدرجون بسلامتی برگشتن مراسم استقبال و ولیمه و...بخوبی برگزار شد و ما عصرجمعه 19 اردیبهشت برگشتیم خونه.
فکر می کنم امیرحسین دندونای جدید تو راه داشته باشه البته حدس می زنم
امیدوارم این 4 تای آخری هم براحتی قبلیا در بیان و خیال منو راحت کنن
امیرحسین ِ عصبانی در مراسم ولیمه ی پدرجون: