و سلام نام خداست
ذهنم درگیر است
مدام در تنهایی با خودم حرف می زنم، مرور می کنم اتفاقات را و چشمانم هر بار از حرف ها و قضاوت های او گردتر می شود
همکارم را می گویم...و هربار بعد مرور توضیحاتی که بایست به او بدهم میگویم خدایا هدایتمان کن، خیر را برایمان رقم بزن
آزمون جامع ده روز آینده ام هم مزید بر علت ذهن و دل مشغولی ام شده...
روزهای ماندنم در خانه و آخر هفته ها حس مادری نجاتم می دهد که اگر او نبود که اگر من مادر نبودم حتما این روزها لبخند را فراموش می کردم
اما با تمام اینها دلم به بلندای پرنور روزهای تابستان گرم است و سعی می کنم آرام کنم این خود پریشان را...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی