سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

سه سالگی

1394/5/27 11:14
979 بازدید
اشتراک گذاری

به همین زودی، در چشم بر هم زدنی سه سال گذشت و چه شیرین گذشت...

چند ماهی از مهد ِ قرآن رفتن پسرک می گذرد و شرایط الحمدلله خوب است...هنوز تغییر محسوسی از مهد رفتن در پسرکمان پدیدار نشده چه خوب و چه خدای ناکرده بد...همین که ساعاتی از روز کنار دوستانش است و بازی می کند خاطرم آسوده است

امسال تصمیم گرفتیم تا تولدش را در مهد برگزار کنیم...حتی آمدن خانواده هایمان از شهرستان در هفته ی تولدش هم مارا از این تصمیم منصرف نکرد...تولد روز نوزدهم مرداد ماه ِ زیبا در مهد برگزار شد...دو بار دیگر نیز با حضور خانواده های پدری و مادری در منزل و به فاصله ی چند روز،  جشن ِ کوچکی  گرفتیم

دوباره همان قاعده ی نانوشته ی " کج خلق بودن بچه ها در روز تولدشان" به وقوع پیوست و امیرحسین در دقایق ابتدایی برگزاری تولد سازش ناکوک میزد...تا میزان شدنش صبوری کردیم و در آخر میشود گفت تولد خاطره انگیزی شد

 

 

 

 

اوایل هفته ی تولدت را در معیت خانواده ی پدری در روز شهادت امام جعفرصادق(ع) به زیارت امامزاده صالح رفتیم و حال همگی مان خوش شد

و اواخر هفته را هم به همراه خانواده ی مادری ِ پسرک به بازدید از کاخ موزه  ی سعدآباد و پل طبیعت گذراندیم

 

 

 

تقریبا هرشب، بابا پیشنهاد صرف چای یا شام را در پارک نزدیک خانه می دهد، گاهی می رویم با یک سبد در دست

حالمان که خوش شد برمیگردیم

 

اینروزها با کادوی تولدش دلخوش است بخصوص که در همان روزهای اول رکاب ِ کامل زدن را یاد گرفته و حسابی دلخوش است

خدایا کاش دل ِ همه ی بچه های سرزمینم شاد باشد، کاش حسرت در دل هیچ کدامشان نباشد...

غیبتمان طولانی بود...بیشتر در  اینستاگرام مینویسیم و ثبت می کنیم رخ دادهای کودکی پسرکمان را...اما هیچ کجا حتی دنیای زنده و پویای اینستاگرام با همه ی سهل الوصول بودنش نمیتواند جایگزینی برای این خانه  ی مجازی پسرکمان که قدمتی دو سال  و هشت ماهه دارد،  باشد.

 

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)