بهار ِ ما
کافی است چند روزی ننویسی یا مسئله ای ذهن و فکرت را به خود مشغول کرده باشد، تا دیگر دست و دلت به نوشتن نرود
اما باید دوباره شروع کرد
نقطه سر خط
روزهای اردیبهشت بهاری مان هم سپری شد
خاصیت آدمیزاد است که به خودش سخت بگیرد و بگیرد و بگیرد تا به هدفی که تعیین کرده برسد بعد که با فراز و نشیب های فراوان و اما و اگرها و ... به آن هدف رسید، بگوید:حالا که چه...و دچار افسردگی شود
با شروع مهرماه، کتاب و دفترمان را باز کردیم و بعد از گذشت 4 سال از فارغ التحصیلی مان شروع کردیم به درس خواندن...
دو سه ماهی را درجا زدیم و مدت باقیمانده رامیانگین روزی یک ساعت مطالعه کردیم یا حداقل ذهنمان درگیر درس و آزمون بود و عاقبت 23 اردیبهشت بعد از گذراندن نیم ساعت جلسه ی مصاحبه، با استاد مشاور کارشناسی ارشدمان که همانا ایشان را بسیار عالی در امر هدایت و راهنمایی و مشاوره دانشجویان می دانیم در کنکور دکتری امسال پذیرفته شدیم
اما خوشحال نیستیم...
بهتر است اینطور بگوییم که نشسته ایم مقایسه کرده ایم که شنیدن 10 ثانیه قهقهه ی دردانه ما را خوشحال تر کرده است تا قبولی که 5 سال دغدغه ذهنی مان بود.
چه فانی است خوشی های زودگذر این دنیا
و چه زیبا شده است لحظه هایش با نفس های دردانه