تغییرات
اینروزها بگمانم روزهای تغییرند..روزهایی که منتظرش بودم بابا تعریف میکرد دیروز که امیرحسین را برده محوطه برای بازی، امیرحسین برای بدست آوردن توپِ یک پسربچه 17 ماهه -که از قضا همسایه مان هم هست- او را هل داده و بعد از گرفتن توپش هم حاضر نبوده پسش بدهد و یا حداقل دلجویی نماید نمیتوانستم باور کنم تا بحال ندیدم امیرجانمان دستش غیرِ نوازش(نازززی به قول خودش) بروی بچه ای بلند شود نشستیم و با پسرک صحبت کردیم که کارت درست نبوده و آن پسر کوچکتر از تو بوده و اینها و .. پسرک نیز با دقت در حالی که بستنی میل می کردند به عرایضمان گوش سپردند پ.ن: میدانم این واکنش در این سن طبیعی است و گاهی نیز حتی بجا..اما چه کنم که دوست ندارم هیچ بچه ای د...
نویسنده :
مامان امیرحسین
14:55